جدول جو
جدول جو

معنی هم خور - جستجوی لغت در جدول جو

هم خور
(هََ خوَرْ / خُرْ)
هم خوراک. هم کاسه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم دوره
تصویر هم دوره
هم زمان، هم عصر، هم روزگار، معاصر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم دوش
تصویر هم دوش
هم قدم، همسر، برابر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غم آور
تصویر غم آور
غم آورنده، آنچه غم بیاورد، غم انگیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم خواب
تصویر هم خواب
زنی که با شوهر خود در یک بستر می خوابد، هم بستر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم خوراک
تصویر هم خوراک
دو یا چند تن که با هم غذا بخورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم باور
تصویر هم باور
هم عقیده، دو یا چند تن که بر یک رای و عقیده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غم خورک
تصویر غم خورک
بوتیمار، پرنده ای ماهی خوار با منقار کشیده، گردن دراز، دم کوتاه و پرهای سفید، سبز و آبی که بیشتر در کنار رودخانه ها زیست کرده و ماهی صید می کند، ماهی خوارک، غم خورک، غم خوارک. می گویند با وجود تشنگی شدید آب نمی خورد تا مبادا آب کم شود. از این رو آدم بخیل و ممسک را به او تشبیه می کنند
فرهنگ فارسی عمید
(هََ)
دو آفریده که دارای خوی و خلقی همانند باشند: اسب و خر را که یک جا بندند اگر هم بو نشوند هم خو میشوند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دو تن که قرابت نسبی دارند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دو کس که در قوّت با هم برابر باشند. (آنندراج) :
نهادند پس گیو رابا گروی
که هم زور بودند و پرخاشجوی.
فردوسی.
بدو گفت هم زور تو پیل نیست
به مانند رای تو خود نیل نیست.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(هََ خُرْ)
دو چارپای را گویند که در یک آخور علوفه خورند، به کنایه دودوست صمیمی را گویند به حالت تحقیر و خوار شمردن
لغت نامه دهخدا
(هََ خوَ / خُ)
هم خور. هم کاسه. دو تن که با هم خورند. هم خوان. (یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(هََ خوَ /خُ رَ)
ضد و نقیض و هم چشم. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
هم خصلت و هم طبع. (انجمن آرا). هم خو
لغت نامه دهخدا
تصویری از غم آور
تصویر غم آور
آنکه تولید غم کند غم انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غم خورک
تصویر غم خورک
فژمخورک بوتیمار ماهی خورک وغک (گویش سیستانی) از پرندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قسم خور
تصویر قسم خور
سوگندخور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لش خور
تصویر لش خور
آنکه لاشه خورد جیفه خوار، کرکس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هر طور
تصویر هر طور
هر جور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم دوش
تصویر هم دوش
هم قدم، هم عنان، برابر، همسر، یار، رفیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم دوره
تصویر هم دوره
هم عصر، هم زمان، هم دورک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سر خور
تصویر سر خور
آنکه همسرش پیش از وی فوت کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رد خور
تصویر رد خور
رد خور ندارد قطعی است حتمی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در خور
تصویر در خور
شایسته موافق مناسب لایق سزاوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم آخور
تصویر هم آخور
دو دوست صمیمی را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کم خور
تصویر کم خور
آنکه کم خورد کمخور کم خوراک: (جمازه ای راهرو کوه کوهان کمخوار بسیار رو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم خوراک
تصویر هم خوراک
دو یا چند تن که باهم در خوردن طعام شرکت کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم آورد
تصویر هم آورد
حریف
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم جوش
تصویر هم جوش
آلیاژ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از در خور
تصویر در خور
قابل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هم بود
تصویر هم بود
جامعه، انجمن
فرهنگ واژه فارسی سره
هماورد، هم قوه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بی اشتها، کم خوار، کم خوراک
متضاد: پرخور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
هم سفره، هم کاسه
فرهنگ واژه مترادف متضاد